سرمایه گذاری دولتی در علوم انسانی ضروری است
تهران- ایرناپلاس- سخنان هفته گذشته معاون علمی و فناوری رئیس جمهوری در خصوص ضرورت توجه و سرمایهگذاری در «علوم انسانی» به همان اندازه که اهمیت کلیدی داشت در رسانههای اصلی کشور بازتاب زیادی نیافت و گاه حتی به عکس تعبیر شد.
به گزارش ایرناپلاس، سورنا ستاری در عین حال که بر سرمایهگذاری بخش خصوصی در علوم انسانی تاکید کرده بود، عدم سرمایهگذاری دولتی در این بخش را یک «ضعف فرهنگی» دانسته بود؛ اما در برخی رسانهها با انتقال ناقص سخنان وی، اینگونه تعبیر شد که سرمایهگذاری دولتی نتیجه چندانی جز انتشار کتاب نداشته است! درحالیکه مرور کامل سخنان معاون علمی رئیسجمهوری، حکایت از دو نکته کلیدی داشت که در صورت تداوم و جاری شدن در فرآیندهای کلان کشور، میتواند آغازگر یک تحول بنیادین در توسعه ایران باشد.
ستاری هفته گذشته در جریان افتتاح چند طرح نوآورانه در شمال کشور گفت: «سرمایهگذاری دولتی در بخش علوم انسانی در کشور انجام نشده که یک ضعف فرهنگی محسوب میشود»؛ او فراتر از آن، به «تجاریسازی علوم انسانی» اشاره کرد و آن را یکی از مباحث کلیدی و جدی در معاونت علمی دانست؛ «تجاریسازی علوم انسانی به ویژه در زمینه گردشگری یکی دیگر از بخشهای جدی ما در ستاد فناوری نرم است».
پیش از ورود به بحث اهمیت حیاتی این حوزه، یک جستوجوی ساده نشان میدهد در دو ماه اخیر، معاون علمی و فناوری رئیس جمهوری حداقل یکبار دیگر هم بحث بازارسازی و توجه خاص به علوم انسانی را مطرح کرده است؛ از جمله ۲۵ مهرماه گذشته وی «حوزه فناوریهای نرم و صنایع خلاق و تجاریسازی حوزه علوم انسانی» را یک راهبرد جدید معرفی کرده بود زیرا «در این حوزه ایران یک قدرت در دنیاست و ما تمدنی بیش از ۵ هزار ساله و سابقه قدیمی در جهان اسلام داریم» و یا آنجا که بحث علوم انسانی را «یکی از موضوعهای جدی در توسعه صنایع خلاق در همه بخشهای آن» دانسته و نتیجه گرفته بود که بازارسازی علوم انسانی برای شرکتهای خلاق، «بحثی مهم» است.
اهمیت سخنان معاون علمی و «فناوری» ریاست جمهوری آنجا بیشتر آشکار میشود که در نظر داشته باشیم ستاری دورههای کارشناسی تا دکترا و تدریس خود را در دانشگاه صنعتی شریف گذرانده و میدانیم که در میان نخبگان فنی-مهندسی کشور، نگرش چندان مثبتی به علوم انسانی وجود ندارد.
بررسی مجموعه همکاران کلیدی دولت سیزدهم و رئیس آن نشان میدهد یک تحول (خواسته یا ناخواسته) در چینش مدیران اصلی اجرایی و بخشهای فرهنگی آن رخ داده است؛ یک مرور گذار نشان میدهد در چهار دهه گذشته از جمله به طور نمونه در دهه ۷۰ خورشیدی به بعد، برخی وزیران کلیدی مانند فرهنگ و ارشاد اسلامی و آموزشوپرورش «مهندس» یا با پیشینه مهندسی بودهاند و یا چندین دوره نخستوزیر یا رئیسجمهوری و معاون اول و رئیس دفتر یا حتی وزیر ورزش یا رئیس تربیتبدنی، مهندس و دانش آموخته رشتههای فنی بودهاند.
اما بررسی تحصیلات دولتمردان جدید نشان میدهد که رئیسجمهوری، معاون اول، رئیس دفتر و وزیران کلیدی ارشاد و ورزش و جوانان همگی دانش آموخته علومانسانی هستند. ماجرا اصلا تخفیف یا کمارزشپنداری علوم فنی و مهندسی نیست، بلکه به جایگاه تخصصی، نوع نگرشهای مدیریتی و روشهای ذهنی افراد برمیگردد که در نگرشهای ریاضی و فنی، متفاوت بوده و کارایی آن بیشتر جزئینگرانه (ریزبینانه) است تا کلاننگر؛ به همین دلیل است که بیشتر رهبران و مقامهای موفق جهان در حکومتداری و دولتمداری، دانشآموختگان غیرفنی و غیرپزشکی اما به طور عمده علوم انسانی بودهاند؛ مانند حقوق، مدیریت، علوم سیاسی، روزنامهنگاری و … .
نگارنده به عنوان کسی که در هر دو حوزه علوم فنی و مهندسی و علوم انسانی تجربه حضور در محیطهای آکادمیک را داشته، به وضوح دیده است که متاسفانه نگرش بسیاری از دانشجویان فنی و استادان آنها به علوم انسانی، نگاهی از بالا به پایین و کمارزش است؛ بخشی از علل این نگاه، به تقسیمبندیهای دانشآموزان در رشتههای انسانی، ریاضی و تجربی برمیگردد که بیش از ۸۰ سال است که در فرهنگ ما ریشه دوانده.
فراتر از آن، ماجرا مربوط به غربت و غفلت بزرگی است که در کشور ما از زمان شکلگیری دانشگاه، نسبت به علوم انسانی وجود داشته است؛ اگر برخی استثناها را قاعده ندانیم، اکنون به زحمت میتوانیم دانشآموختگان ایرانی را در حوزههای گسترده علوم انسانی نام ببریم که در سطح جهان یا منطقه سرآمد باشند.
اگر پزشکان، فیزیکدانان، ریاضیدانان و رتبههای برتر المپیادهای فیزیک و شیمی و ریاضی را داریم که باعث افتخار ایرانیان هستند، از آن سو به زحمت میتوانیم نخبگانی را برشماریم که در حوزههای رسانه و رزونامهنگاری، حقوق، مدیریت، اقتصاد، علوم سیاسی، فلسفه، ادبیات، روانشناسی، ارتباطات اجتماعی، جامعهشناسی و … حرفی برای گفتن داشته باشند و در مجامع بینالملل زبانزد باشند.
اگر پزشکان، فیزیکدانان، ریاضیدانان و رتبههای برتر المپیادهای فیزیک و شیمی و ریاضی را داریم که باعث افتخار ایرانیان هستند، از آن سو به زحمت میتوانیم نخبگانی را برشماریم که در حوزههای رسانه و رزونامهنگاری، حقوق، مدیریت، اقتصاد، علوم سیاسی، فلسفه، ادبیات، روانشناسی، ارتباطات اجتماعی، جامعهشناسی و … حرفی برای گفتن داشته باشند و در مجامع بینالملل زبانزد باشند.بخشی از اوضاع ناگوار توسعه در کشور، محصول همین بیارزشپنداری علوم انسانی است که از همان سالهای نخستین تاسیس دانشگاه تا کنون ادامه داشته و پیامدهای آن دامنگیر کشور و مردم بوده است؛ در غفلت جذب، پرورش و معرفی نخبگان در حوزه علوم انسانی:
_ بسیاری از مدیریتها به کسانی سپرده شده است که درک و تخصصی در دانش مدیریت نداشته و بیشتر پزشک بودهاند یا مهندس.
_ حوزههای سیاست به جای متخصصان علوم سیاسی و حقوق و جامعهشناسی، مملو از مهندسان و پزشکان بوده است.
_ روانشناسی کشور در چنبره نگاه منحصرا زیستی وزیران بهداشتی بوده است که همه پزشک بودهاند.
_ جامعهشناسی محلی از اعراب نداشته است و … .
در هیچکدام از دولتهای گذشته، حتی یکدهم از سرمایهگذاریهایی که برای علوم مهندسی، فناوری، پزشکی، زیستی، فضایی، فنی و نظامی شده، در حوزه علوم انسانی صورت نگرفته است و به جرات میتوان گفت این وادی به حال خود رهاست؛ تنها کار مدون صورت گرفته در پیش و بعد از انقلاب، احتمالا تشکیل شوراهای فرهنگی و اجتماعی متعدد بوده است که از قضا، بسیاری از اعضای آن پزشک یا مهندس بودهاند و از دل این شوراها فقط، مجوز توسعه رشتههای دانشگاهی داده شده است و یا متن کتابها تنقیح شده و دیگر هیچ.
عجیب است که با این اوصاف همه ما انتظار داریم مدیریتها در کشور سامان یابد؛ سیاستمداران حرفهای رفتار کنند، «روان» جامعه آزرده نباشد، آسیبهای اجتماعی کم شود، ادبیات و شعر و داستان گرامی داشته شود، رسانههای ما حرفهای و تاثیرگذار باشند و در یک کلام، اوضاع فرهنگ و حوزههای پردامنه انسانی، به سامان رسیده باشد.
اینجاست که ارزش سخنان معاون علمی رئیسجمهوری مشخص و به درستی غفلت از سرمایهگذاری دولتی و خصوصی در علوم انسانی برجسته میشود و باعث امیدواری است که خبر از بررسی آن در یکی از کارگروههای معاونت علمی و فناوری ریاست جمهوری داده میشود.
امید است در یک بازه زمانی میانمدت، با کمک مدیران و مسئولانِ با سابقه تحصیلی فنی و پزشکی (که نگرشی شبیه ستاری دارند) بخشی از عقبماندگیهای سرمایهای و سرمایهگذاری کشور در علوم انسانی کاهش یابد و از نتیجه آن، همه مظاهر زیستی، انسانی، سرزمینی و تمدنی ایران بهرهمند شود.